Skip to main content

غروب زیبای خورشید






نمی دونم چرا هیچوقت به عکاسی علاقه مند نبودم و طبعا هیچی هم ازش سر در نمیارم
دیشب نشسته بودم پست میز کارم و سخت مشغول کار که مننظره ای دیدم که باعث شد با اشتیاق پاشم و با موبایلم یه عکس از اون منظره بگیرم؛ خیلی هم لذت بردم .
بعد با خودم فکر کردم به عکاسی علاقه مند شدم ؟ دارم لذت عکاسی را کم کمک می فهمم ؟
نه بابا
من از بچگی عاشق غروب خورشید بودم ؛ عاشق بوی اون ساعت از روز ( تعجب نکنین به نظر من صبح یه بویی داره ؛ ظهر یه بویی و شب یک بوی دیگه )
بخصوص تابستونا که می رفتیم ییلاق . عصر که می شد من می خواستم همه ی دنیا را بغل کنم . صدای موتور برق ؛ بوی سرما ؛ صدای زنگوله بز پیشرو گله گوسفندا که به آغل بر می گشتن و بوی پشگل که انگار از عطرهای پاریسی هم خوش بو تر بود.

خلاصه اینکه فهمیدم همچنان بی هنرم ؛ طبع هنریم هم گل نکرده ؛ فقط اون منظره باعث شده من دوباره ؛ صدباره و ده هزار باره فکر کنم غروب خورشید چقدر قشنگه و زندگی با همه ی سختی هاش پر از لحظه های نابه


Comments

Popular posts from this blog

رویش جوانه

  خبرکوتاه بود اما زخمی عمیق بر قلب تاریخ بجای خواهد گذارد

همسایه های زیبا

ما در طبقه یازدهم زندگی می کنیم . بالکنی کوچک و زیبا روبه شهر و جنگل داریم . همسایه ی طبقه ی بالایی گیاهی دارد گویا با  ریشه ای رونده  این ریشه ی رونده ی زگیل ؛ هرچند وقت گوشه ای از سقف کاذب چوبی بالکن ما را می شکافد و خودی به ما نشان می دهد  هرچه ما و مدیریت ساختمان و همسایه بالایی به جنگش می رویم فایده ای ندارد. رویش به سنگ پای قزوین گفته زکی  حالا چرا راجع به این ریشه ی پررو نوشتم؟ این ریشه یک سوراخ 3 سانتی ایجاد می کند بعد کفترهای فرصت طلب می آیند و با نوکشان یک ورودی درست و حسابی و گل و گشاد درست می کنند و یک لونه ی عالی ؛ دنج ؛ جادار و با یک ویو عالی برای خودشون درست می کنند من هم دلم نمی آید لانه را ببندم چون می دانم حتما در لانه ؛جوجه دارند خلاصه اینکه یک برج بزرگ و حسابی در سقف بالکنمان داریم که کبوتران ساکن آن هستند  و البته یک لبه ی بالکن پر از فضله که هر چند وقت باید با کاردک به جونش بیفتیم و تمیزش کنیم . سالها باآنان جنگیدم اما به قول دوستی نازنین و خوش قلم ؛ با کوتاه نیامدنشان به من فهماندند بخشی از این خانه ؛ شهر و طبیعت هستند و خودخواهی ام را با ...

تناقض فرهنگی - 1

تناقض فرهنگی  -1   جامعه پول پرستی که " پول " را  چرک کف دست می داند