Skip to main content

شرایط حساس کنونی



 

   هیچوقت تا حالا از خودتون سوال کردید این " شرایط حساس کنونی " چه نسبت خونی و آبا و اجدادی با ما دارد که هیچ وقت و هیچ جا دست از سر ما بر نمی دارد؟ وقتی ایران بودیم همیشه در " شرایط حساس کنونی " بودیم که این به این معنی بودکه یا باید خفه خون بگیریم و یا اگه می خواهیم  چیزی رابگوییم باید صدباربهش  فکر کنیم و حسابی بزکش کنیم ؛ از سرو تهش بزنیم و آخر سر مثل شیر بی یال و دم مولوی تحویل بدهیم که البته دیگه هیچ خاصیتی هم برایش نمانده  بود.

 

   آن موقع ها  فکر می کردم از ایران که بروم بیرون خود بخود از این شرایط حساس خارج می شوم  یا لااقل خیلی " کنونی " نخواهد بود و می توانم حرفهای دلم را بگویم اما مثل همیشه اشتباه می کردم.  

 

   بعد از خروج اجباری از کشور و درخواست پناهندگی ؛ 9  سال بدون پاسپورت ؛ بدون اجازه ی کار ؛ با دو تا بچه ؛بدون حقوق پناهندگی ؛ بدون حق تحصیل برای بچه ها ؛ بدون اجازه ی رانندگی ؛ بدون بیمه ؛ ..... در یک کشورجلو نیوفتاده ( می ترسم از کلمه ی دیگه ای استفاده کنم )  دیگر زندگی کردم ومی کنم . 500 بار رفتم سازمان ملل  و سین جیم شدم ( تا رنگ شورتم را هم پرسیدند ) و هی علافم کردند. هربار هم که حرفی زدم گفتند : هیس !!!!

 

"کلی پناهنده از فلان کشور آمده که نمی دونی وضعیتشون چه جوریه ؛ شما که در کشورتون جنگ نیست ؛اینچا چیکار می کنین ؟

گفتم : آخه پدرت خوب مادرت خوب اگه مشکل نداشتم چرا الان 9 ساله دارم با این شرایط زندگی می کنم؟خوب برمی گشتم به همون کشور گل وبلبل بدون جنگ . گفتند مگه شرایطتت اینجا  چطوره ؟ خیلی هم دلت بخواد .خبر نداری چقدر پناهنده تو اقیانوس غرق شدن ؟

 مگه نمی دونی کمپ پناهنده ها تو یونان آتیش گرفته  ؟

تو اصلا از پناهنده های بوسنی خبر داری چه جوری دارند تو سرما یخ می زنند ؟

شما که الان مشکلی نداری !!!!"

 

 

لب کلام :

یعنی تو این " وضعیت حساس کنونی " تو زر نزن . یعنی برو یک  نان خودت بخور و صد تا  صدقه بده که تو اقیانوس غرق نشدی ؛ تو یونان جزغاله نشدی و تو بوسنی یخ نزدی .

 

 

"چقدر پررویی تو .اصلا می دونی مانوس کجاست ؟ هیچوقت مجبور شدی از چوکا بپرسی الان ساعت چنده ؟  هنوزم داری گردن کلفتی می کنی ؟

مگه چیه بچت نمی تونه  درس بخونه ؟ مگه همه باید درس بخونن ؟

مگه اشکالی داره  روزی 15 ساعت کار سیاه می کنی برای چندرغاز ؟

آخه دندون درد چند ساله هم شد درد؟ چقدرتیتیش مامانی هستی تو !!!

حالا نه ساله که نرفتی دکتر که نرفتی ؛ فوقش اینه که سرطان یا ایدز داری دیگه . حالا اگه پول یا بیمه داشتی می رفتی دکتر و می فهمیدی سرطان داری خوب بود  ؟ بازم می مردی دیگه . بهتر که نمی دونی و لااقل می تونی  از زندگیت لذت ببری. "

 

 

حالا هرچی می خوام بهشون توضیح بدم آقا ؛ خانم ؛ خواهر من ؛ برادر من ؛عزیزمن و...

 آدمها تا یک حدی رو می توانند  تحمل کنند و از یک مرحله ای دیگه مجبورند شل کنند . ما چند ساله شل کردیم دیگه غرق شدن ؛ سوختن ؛ یخ زدن و فرستادنمون به مانوس را هم وقتی تو شرایطش قرار بگیریم مجبوریم تحمل کنیم و  رد کنیم .

مهم اینه " شل کردن" را یاد بگیری . آخرش اینه که از بس شل کردی وا می ری دیگه . بدتر از این که نمی شه ؟ می شه ؟؟؟؟

 


Comments

  1. بسیار زیبا ، صریح و روان بود این دادخواست تمام آنهایی است که حرفه سکوت رابا زخم فریاد در گلو پیشه کرده اند

    ReplyDelete
  2. بسیارزیبا ووافعی بود دوست عزیز، حال مارو البته گاهی حتی اونهایی هم که در شرایط مابودند نمیفهمند چه برسه به آنانی که نبودند. اما این نباید مانع ازحرف زدن مابشه. درودبرشما که حرفتون روزدید.

    ReplyDelete

Post a Comment

Popular posts from this blog

رویش جوانه

  خبرکوتاه بود اما زخمی عمیق بر قلب تاریخ بجای خواهد گذارد

همسایه های زیبا

ما در طبقه یازدهم زندگی می کنیم . بالکنی کوچک و زیبا روبه شهر و جنگل داریم . همسایه ی طبقه ی بالایی گیاهی دارد گویا با  ریشه ای رونده  این ریشه ی رونده ی زگیل ؛ هرچند وقت گوشه ای از سقف کاذب چوبی بالکن ما را می شکافد و خودی به ما نشان می دهد  هرچه ما و مدیریت ساختمان و همسایه بالایی به جنگش می رویم فایده ای ندارد. رویش به سنگ پای قزوین گفته زکی  حالا چرا راجع به این ریشه ی پررو نوشتم؟ این ریشه یک سوراخ 3 سانتی ایجاد می کند بعد کفترهای فرصت طلب می آیند و با نوکشان یک ورودی درست و حسابی و گل و گشاد درست می کنند و یک لونه ی عالی ؛ دنج ؛ جادار و با یک ویو عالی برای خودشون درست می کنند من هم دلم نمی آید لانه را ببندم چون می دانم حتما در لانه ؛جوجه دارند خلاصه اینکه یک برج بزرگ و حسابی در سقف بالکنمان داریم که کبوتران ساکن آن هستند  و البته یک لبه ی بالکن پر از فضله که هر چند وقت باید با کاردک به جونش بیفتیم و تمیزش کنیم . سالها باآنان جنگیدم اما به قول دوستی نازنین و خوش قلم ؛ با کوتاه نیامدنشان به من فهماندند بخشی از این خانه ؛ شهر و طبیعت هستند و خودخواهی ام را با ...

تناقض فرهنگی - 1

تناقض فرهنگی  -1   جامعه پول پرستی که " پول " را  چرک کف دست می داند