Skip to main content

استاد استاد که می گن تویی ؟

 


 
 

 

وقتی می شنوم و می بینم بعضی از نویسندگان معروف  پای علم سیاستمداران سینه می زنن خیلی تعجب نمی کنم . یک آدم می تونه نویسنده ی خوبی باشه اما :

 

همسر مزخرفی باشه

 یک پدرعوضی باشه

 و یا حتی یک نون به نرخ روز خورحرفه ای

 

اینها با هم منافاتی ندارن. همانطور که یک ورزشکار ملی ؛ یک مهندس خوب ؛ یک پزشک خوب و... می تونه در جنبه های دیگه ی زندگیش غیرقابل تحمل باشه . اما چون ما علیرغم تجربه هامون هنوز فکر می کنیم آدمهای سرشناس شبیه آثارشون هستن نمی تونیم این واقعیت ها روهضم کنیم.

 

 

حالا این بخش و ولش کن .من  به یک مشکل بزرگتر برخوردم . توی صفحات مجازی نویسنده هایی که صاحب یک اسم و رسمی هستد و خیلی هم به این موضوع می نازن و اصلا توجه نمی کنن که در 40-50 سال گذشته نویسنده ی معروف شدن هم مثل هرچیز دیگه ای راحت تر از الان بود و پزش و به امروزیها می دن ؛ یک متن دو خطی می نویسن ؛ نه فعل داره ؛ نه فاعل داره و پر از غلط املاییه . اصلا نمی شه منظور متن را فهمید آنوقت یه عده پاچه خار که دور اینها جمع شدن شروع می کنن به " به به " و " چه چه " . چه کامنت هایی !!!! و هی به دم اینها " استاد "  " استاد " می بندن.

 

باور کنین بارها وسوسه شدم مثل اون بچه تخسه بزنم به سیم آخر و بگم :

 

باباجون این پادشاه لخته ؛ لباس تنش نیست .

 

باباجون اینها اگر هم استاد بودند ؛ خیلی وقته ازش گذشته . بعضی ها رو منقل ؛ بعضی ها رو مهاجرت ؛ بعضی ها رو بی پولی ؛ بعضی ها رو سانسور و بقیه شون رو هم  " منم منم " کردنها و " درجازدن هاشون " بی خاصیت کرده . متاسفانه اینجور که پیداست عده ی کمی تونستن از عصر طلایی امام و تغییر رنگ بعدش جون سالم به در ببرن . 

 

فقط فوتبالیست ها نیستن که بازنشسته می شن ؛ گاهی اوقات نویسنده ها هم باید بازنشسته بشن مخصوصا استادهاشون . 


Comments

Popular posts from this blog

رویش جوانه

  خبرکوتاه بود اما زخمی عمیق بر قلب تاریخ بجای خواهد گذارد

همسایه های زیبا

ما در طبقه یازدهم زندگی می کنیم . بالکنی کوچک و زیبا روبه شهر و جنگل داریم . همسایه ی طبقه ی بالایی گیاهی دارد گویا با  ریشه ای رونده  این ریشه ی رونده ی زگیل ؛ هرچند وقت گوشه ای از سقف کاذب چوبی بالکن ما را می شکافد و خودی به ما نشان می دهد  هرچه ما و مدیریت ساختمان و همسایه بالایی به جنگش می رویم فایده ای ندارد. رویش به سنگ پای قزوین گفته زکی  حالا چرا راجع به این ریشه ی پررو نوشتم؟ این ریشه یک سوراخ 3 سانتی ایجاد می کند بعد کفترهای فرصت طلب می آیند و با نوکشان یک ورودی درست و حسابی و گل و گشاد درست می کنند و یک لونه ی عالی ؛ دنج ؛ جادار و با یک ویو عالی برای خودشون درست می کنند من هم دلم نمی آید لانه را ببندم چون می دانم حتما در لانه ؛جوجه دارند خلاصه اینکه یک برج بزرگ و حسابی در سقف بالکنمان داریم که کبوتران ساکن آن هستند  و البته یک لبه ی بالکن پر از فضله که هر چند وقت باید با کاردک به جونش بیفتیم و تمیزش کنیم . سالها باآنان جنگیدم اما به قول دوستی نازنین و خوش قلم ؛ با کوتاه نیامدنشان به من فهماندند بخشی از این خانه ؛ شهر و طبیعت هستند و خودخواهی ام را با ...

تناقض فرهنگی - 1

تناقض فرهنگی  -1   جامعه پول پرستی که " پول " را  چرک کف دست می داند