این را که خواندم بلافاصله سوالی به ذهنم آمد . از آنجا که به هیچ دولت نامحترمی از جمله : دولت سازندگی ؛ تدبیرو امید؛ اصلاحات و... و هزار و یک رقم دولت دیگر دسترسی ندارم ؛ حرفم را اینجا می نویسم . شاید به قول رفیقمان ؛ یک جوان انقلابی پیدا شود وحرفم را به گوش این دول متخاصم برساند . حرفم این است : تو خودت قند و نباتی ؛ شکلاتی شکلاتی عسلی یا که شیرینی که به دل اینجور می شینی مشغول والذمه اید اگر فکر کنید این شعر از خودم نیست . به مسائل بی اهمیت گیر ندهید. اصل موضوع را دریابید . منظوراین حقیر این است ( الباقی بهانه است ) : این دولتمردان و آقایان عزیزخودشان به این شیرینی ؛ چه حاجت به واردات شکر هست ؟ الو ؛ الو ؛ الو کسی نیست ؟ پاسخگو ؟ غیرپاسخگو؟ الو کسی نیست ؟
گویا از سیستانی پرسیده اند " حکم عاشق شدن چیست " ( حالا بگذریم از اینکه اونی که پرسیده چقدر باحال بوده که برای عاشق شدن هم از مرجع تقلید اجازه می گرفته ) و او هم جواب داده : " امر غیراختیاری حکم ندارد " عجیبه ؛ حتی آخوندها هم گاهی اوقات فتواهای عاشقانه می دهند . گویا این رفیقمان سیستانی اهل شعر و شاعری و عشق و عاشقیه . دمش گرم به نظر می رسه : عشق و عاشقی در بغداد و از نظر سیستانی غیراختیاری است و در کالیفرنیا و از نظر هلاکویی ساختنی و اختیاری . خلاصه ما نفهمیدیم عاشق بشیم یا نه و اصولا ما در این مورد اختیاری داریم یا نه .